ای کـعـبـۀ امـیـد دل ای قـبـلـۀ مــراد ریحـانـۀ امـام رضا، حضرت جـواد
باب الـکـرم، امـام نهــم، سیـدالـعـبـاد جن و بـشر به مهـر تو دارند اتـحـاد
ای کـوثـر امـام رضا نـجـل فـاطـمـه
جــود جـوادیِ تـو شـده شـامـل هـمـه
ای خاک کاظمین تو عطر بهشت من مهـر شما ز روز ازل سرنوشت من
بـوی گـل محـبت تو در سـرشت من خطی بکش به نامۀ اعمال زشت من
بر قـلـب من ولای عـلی را نوشتهاند
نـام محـمّـد ابـن عـلـی را نـوشـتـهانـد
من کیستم گدای تو یا حضرت جـواد خاک در سرای تو یا حضرت جواد
یک عمر آشنای تو یا حضرت جواد دارم به لب ثنای تو یا حضرت جواد
تا صبح حشر گردن من زیر دین توست
هرجا سفر کنم دل من کاظمین توست
احسان و بذل و جود و کرامت مرام تو در چـارده جـواد، جواد است نام تو
گـیـرد پـدر به اوج جـلال احـترام تو دلهـا کـبـوتر حـرم و مــرغ بـام تو
بر پای قطرهات سر خجلت، یم آورد
هستی به پیش کثرت جودت کم آورد
ای کـاظمین تو نجف و کـربلای من نام تو استــجابت و ذکر و دعای من
صحن تو و رواق تو سعی وصفای من پیش از من و ولادت من، آشنای من
جایی که با تو گفت رضا، جان فدای تو
درِّ سخن چگـونه بریـزم به پـای تو؟
مأمون چو دید عزت و قدر وجلال تو چندین هزار مسئله در یک سؤال تو
خود را حـقیر یافت به پیش کمال تو گـردیــد بـا تـمـام حــشـم پـایـمـال تو
در پیش عزت و شرف مرتضاییات
پی برد بـر حقـیقـت ابن الرضاییات
در سیـنۀ تو علـم خداونـد عـالم است این است ونیست، نیست به جزاین، مسلم است
گـفتار تو تمام چو آیـات محکـم است مبهوت و لال نزد تو یحیی ابن اکثم است
او را نمـانده زهره که آرد دمی دگر
گویی که رخت بسته سوی عالمی دگر
گـفتـار عـلمی تو جهان را فرا گرفت آثار تو زمین و زمـان را فرا گرفت
احسان تو عیان و نهان را فرا گرفت تنها زمان نه، کون و مکان را فراگرفت
تـقوا وعلم و جود و کرامت ازآن توست
اقرار میکـنم که امامت از آن توست
توکیستی که جود نهد چهره بر درت تعظیم برده خصم، مکرر به محضرت
بخشی به قـاتـل پدرت، حرز مادرت دردا که ام فـضـل چه آورد به سرت
آن روسیـاه روی پـدر را سفـیـد کرد
آخر تو را به فصل جوانی شهید کرد
دربین حجره سوختی ودست وپا زدی گه جد و گاه مادر خود را صدا زدی
وز سـوز سینه ناله به یاد رضا زدی وز نالـه شـعـله بر دل اهل ولا زدی
چندین کنیز چشم سوی حجره دوختند
بر غربت تـو پشت در بستـه سوختند
هر روز بـود لشکر غـم در مقـابـلت مانند شمع آب شـد و سوخت حاصلت
بگـریست در مصیبت تو چشم قاتلت بر تو چه میگذشت خـدا داند و دلت
هر لحظه از حیات تو یک عمرماتم است
فریاد سینه سوز تو در نظم میثم است